wolfgang Weingart

 

دگرگونی تایپوگرافی و طراحی گرافیک از زمینه مدرن به پست مدرن، در میانه ربع آخر قرن بیستم رخ داد. با در نظرگرفتن این تغییر، ولفگانگ وینگارت طراحی است که دوره کاری اش از این دو مرحله عبور می کند و یکی از مشهورترین متفکران در مورد آینده طراحی به شمار می رود.

وینگارت در (م. 1941) کُنستنس آلمان به دنیا آمد و در آکادمی (مِرتس) در شهر اشتوتگارت در زمینه طراحی و هنرهای کاربردی تحصیل کرد. سپس در آن شهر نزد چاپگری به نام ویلهم رو و پس از آن، نزد یک حروفچین در سوئیس به کارآموزی پرداخت. پس از آن تصمیم گرفت در مدرسه عمومی مشاغل هنری در شهر بازل به تحصیل بپردازد که استادان آن، از پیشگامان مروج تایپوگرافی سوئیس بودند. او در سال 1964 م. به عنوان دانشجوی آزاد به همراه امیل رودر و آرمین هافمن در آنجا مشغول به تحصیل شد. در ابتدا تحت تاثیر رودر و هافمن بود، اما با شروع تدریس دریافت که باید حروف را به شیوه ای غیر از روش مربیان خود، آموزش بدهد. وینگارت حروفچینی کاملا منظم و مرتب را مورد تردید قرار داد. او فکر کرد شاید سبک جهانی در سراسر دنیا چنان پالوده و تکثیر شده که دیگر به مرحله ناتوانی رسیده است. وی همراه با آشفتگی عمومی فضای حاکم میان دانشجویان اواخر دهه 60 مصمم به شکستن قواعد شد؛ اما برای انجام این کار می بایست در آغاز این قواعد را می شناخت. وینگارت با حذف زاویه مستقیم به عنوان قاعده سامان دهنده کار، به یک طراحی حسی و شاد با تاثیرات بصری غنی دست یافت. تصلب و جمود قواعد در برابر انرژی بی پایان او فروریخت. وینگارت پژوهشگر خستگی ناپذیر بود و براساس دانش فنی و اشتیاق به تجربه ورزی در عرصه های ناشناخته، بر تاثیرات بصری صفحه افزود.

وی همه اصول آموخته شده از سوی مکتب سوئیس را آزمود، قواعد ممنوعیت تورفتگی پاراگراف ها و فضای زیاد در حروف، به دست او آزمایش و شکسته شد، هماهنگی سنگینی های شکل حروف تغییر یافت و قانون (گوشه سمت راست) و یکپارچگی تصاویر مورد تردید قرار گرفت. نمادین ترین این دگرگونی ها این بود که در کار وی، شبکه خطوط، خلق و سپس شکسته می شد. وینگارت قوانین و ممنوعیت ها را برای تاکید به کار می برد و فضای تایپوگرافی را به عنوان زمینه ای فعال، با استفاده هر چه بیشتر نشان می داد. وی (تایپوگرافی نوین) دهه 20 م. را به کار می گرفت، این از ویژگی هایی بود که پدیدارشدن فرامدرنیسم را در جنبش وی نمودار می کرد.

وینگارت از سال 1968 تا سال 1974 با نظام حروف سربی و چاپ حروفی کار کرد. وی با انتقاد از میثاقها، قوانین و ظواهری که نوآوریهای اساتید سوئیس را در دست پیروان رسمی آنان به اصولی خشک تبدیل کرده بود، در صدد برآمد تا روح تازه ای به کالبد حروفچینی منظم و مرتب بدمد. ستوده ترین سنتهای حروفچینی و نظام های زبان بصری مورد تجدید نظر قرار گرفت؛ چرا باید پاراگراف با (تورفتگی) مشخص شود؟ چه شیوه های دیگری می توان برای جداسازی متن به کار برد؟ چرا اوزان در نیم واژه تغییر نمی کند؟ وینگارت برای تاکید بر یک واژه مهم در عنوان اصلی، آن را در مستطیل سیاه پهن و کوتاه معکوس می کرد. برتری حروف متراکم، که نتیجه تغییر عظیم از نظامهای حروف نگاری فلزی به حروف نگاری عکسی در دهه 1960 بود، موجب نادیده گرفتن فاصله گذاری بین حروف پهن شد. وینگارت در واکنش به مشخص کردن نوع حروف ساخته خود، آنها را حروف سان شاین، خرگوشی، مورچه ای، پنج دقیقه ای و برای مردم نامگذاری کرد. نوآوریهای او در حروفچینی، با این شوخ طبعی و استفاده موثر از زبان استعاره برای تعریف کارش، سازگار است.

اما از نیمه دهه 70، هنگامی که توجه او به چاپ افست و شیوه دستگاههای فیلم معطوف شد، در جهتی کاملا نو پیش رفت. دوربین عکاسی چاپگر برای تغییر شکل به کار رفت و ویژگیهای بی نظیر تصویر حاصل از فیلم، کشف گردید. وینگارت به تدریج طراحی حروفچینی خالص را کنار نهاد و کلاژ را به عنوان رسانه ای برای پیامهای بصری برگزید. اسلوب جدید تصاویر و حروف به صورت ساندویچ روی هم  نهاده و عکاسی پوزیتیو می شد- وی را قادر ساخت تا اطلاعات بصری مختلف را همپوشانی ، بافت و تصویر را تلفیق و حروف نگاری و تصویر را به شیوه های غیرمنتظره وحدت بخشد. در این راه وینگارت روشی را برای بزرگ کردن نقطه های نیم پرده رنگی تکنولوژی چاپ، در جهت حمایت از شخصیت پوستر به عنوان موجودیتی چاپی ابداع کرد.

وینگارت در پیامهای گرافیکی، طرفدار (شیوه گوتنبرگ) بود، بدین معنا که طراح چون چاپگران حروفچینی اولیه باید در تمام فرایند کار (شامل مفهوم، حروفچینی، تولید پیش از چاپ و چاپ) دخالت داشته باشد، تا از تحقق تصوری که پرورانده مطمئن گردد. زمانی که الگوبرداری از ابتکارات وینگارت در جریان اصلی طراحی گرافیک پدید آمد، او به عرصه های تازه ای از جمله یافته های رایانه ای از سال 1984 به بعد دست یافته بود.

وینگارت در اکتبر سال 1972 به امریکا رفت و در هشت مدرسه ممتاز طراحی، سخنرانی کرد. نگاه تازه طراحی او، جای مساعدی پیدا کرد. طراحان جوانی که در بازل تحصیل کرده بودند از جمله دان فریدمن، اپریل گیمن و ویلی کانز برای تدریس و کار به امریکا رفتند. در حرفه طراحی امریکا، که حشو و زواید نظام های شرکتی بدون سریف و مبتنی بر شبکه بندی آن را آشفته ساخته بود، واژگان بصری حروف نگاری تازه ای، جریان پیدا کرد. وینگارت و دیگر کسانی که جلودار موج حروف نگاری جدید بودند، تصور و مفهوم سبک را مورد تردید قرار دادند و کارهای خود را به مثابه کوششی در جهت توسعه شاخص پیام رسانی حروف نگارانه می دانستند. با وجود این کارهای ایشان به طور وسیع بخصوص در تعلیم طراحی، مورد تقلید قرار گرفت، و سبک حروف نگاری رایج در اواخر دهه 70 و 80 گردید. ایده های طراحی خاصی که وینگارت و شاگردانش در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 پدید آوردند و یک دهه بعد مور اقتباس قرار دادند عبارت بود از: حروف بدون سریف با فاصله، خطوط توپر پلکانی، خطوط قاعده مند برای تاکید و نیروبخشیدن به فضای صفحه، حروف مورب، تلفیق حروف ایتالیک یا تغییر وزن حروف در کلمه و حروفی که روی نوارها به صورت معکوس دیده می شد.

در دهه 90 م. وینگارت از طراحی دست کشید. وی نگرش های خود را برای تبدیل به یک شیوه در نظر نگرفته بود، با این حال این نگرش ها به اصول ویژه ای منجر شدند و در اختیار دیگران که از هدف اصلی و زمینه آن آگاه نبودند، قرار گرفتند. وی در سال 2000 م. کتاب (روش تایپوگرافی من، بازنگری بر ده مقطع) را منتشر کرد.

 

 

poster

 

منابع:

یک قرن طراحی گرافیک، جرمی آینسلی، ترجمه آزاده اعتصام و محبوبه توتونچی، انتشارات یساولی، تهران، 1389

تاریخ طراحی گرافیک، فیلیپ بی.مگز، ترجمه ناهید اعظم فراست و غلامحسین فتح‌الله نوری، انتشارات سمت، تهران، 1384

 

گرد آورنده سجاد حقانی نژاد