نقاشی قهوه خانه ای ( شگرف ، اما زود گذر )

 

پرداختن به نقاشی قهوه خانه ای ، بدون توجه به نهاد قهوه خانه ، به عنوان یک سازمان اجتماعی غیر رسمی ، نمی تواند قابل توجیه باشد . شاید بتوان بخش اصلی شکل یابی گسترده ی این نقاشی ها را مرهون قابلیت بالای این نهاد ، در جذب و نگه داری طیف های متنوع جامعه  دانست . قابلیتی که نوع ویژه و منحصر به فردی از نقاشی را در سایه ی حمایت خود به تعریف رسانده  است . قهوه خانه از دوران صفویه ، خصوصا در زمان شاه عباس اول ( 996 تا 1038 ﻫ . ق ) در ساختار اجتماعی ایران ، حضوری گسترده می یابد . بعد ها در دوره قاجاریه و در عهد ناصری ، به شکل فراگیر در سراسر ایران گسترش یافت 

قهوه خانه در جامعه ایران ، تحول و دگرگونی بزرگی در شکل گردهمایی های مردم و شیوه ی گذراندن اوقات فراغت و نوع سر گرمی های آنان فراهم آورد . مردم از هر قشر و گروه ، هر روز پس از دست کشیدن از کار روزانه ، و در ایام و اوقات بی کاری ، در قهوه خانه ها جمع می شدند و ساعت ها به گفت و گو با هم و تبادل نظر در باره ی کارهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی می پرداختند( بلوک باشی ، علی . قهوه خانه های ایران. ص 10 )

با تثبیت قهوه خانه به عنوان یک نهاد متمرکز و فعال ، نقاشی در مرتبه ای مستقل از آکادمی متفرعن درباری ( و با تعریف جدید ) ، مجال بروز و ظهور پیدا می کند  وشجاعانه ، علیرغم توشه ی اندک خود ، بدون ملاحظه های مرسوم در نظام های آکادمیک و با توجه به نیازها و خواسته های مخاطب خود  ، به آفرینش گری می پردازد . بیان منویات درونی توسط نقاش ، منطبق با منویات مخاطب ، به سهولت ضعف تکنیک و اجرا را می پوشاند . از طرفی برای عامه ی مردم ، دیدن نقاشی  بر روی پرده های بزرگ ، تجربه بصری جدید و بکری بود  ، که همیشه بی رحمانه از آنها دریغ می شد .

نقاشی های پرده ای ، از حدود یک سده به این طرف بنا به شواهد کاملا مستدل و   قطعی ، در سرتاسر ایران چشم نوازی می کرد . پرده خوان ها ، حتی دوردست ترین روستاها را از برکت حضور نقاشی و مفاهیم نهفته در آن ، محروم نمی کردند . این عمومیت به حدی بود که حتی در حال حاضر ، بعد از افول چند دهه ای  آن ، همچنان در اذهان آحاد جامعه حضورمند  می باشد ، چندان دور نبوده ، زیارتگاه هایی که به دلیل حضور پرده خوان ها ، مملو از جمعیت می شده ، تا روحانی ترین لحظه های آنها رقم زده شود و یا ساعاتی که با نظاره ی پرده های نقاشی شده از پهلوانان شاهنامه ، وجوه آرمان خواه و اسطوره طلب آنها سیراب گردد .

نقاشی های پرده ای ، از حدود یک سده به این طرف بنا به شواهد کاملا مستدل و   قطعی ، در سرتاسر ایران چشم نوازی می کرد . پرده خوان ها ، حتی دوردست ترین روستاها را از برکت حضور نقاشی و مفاهیم نهفته در آن ، محروم نمی کردند . این عمومیت به حدی بود که حتی در حال حاضر ، بعد از افول چند دهه ای  آن ، همچنان در اذهان آحاد جامعه حضورمند  می باشد ، چندان دور نبوده ، زیارتگاه هایی که به دلیل حضور پرده خوان ها ، مملو از جمعیت می شده ، تا روحانی ترین لحظه های آنها رقم زده شود و یا ساعاتی که با نظاره ی پرده های نقاشی شده از پهلوانان شاهنامه ، وجوه آرمان خواه و اسطوره طلب آنها سیراب گردد .

یک پرده از داستان" جوانمرد قصاب" ،اثر عباس بلوکی فر ،رنگ روغن روی بوم .

دنیای ذهنی نقاش قهوه خانه ، در تکیه ها ، مساجد و مجالس شاه نامه خوانیساخته و پرداخته می شد ، او اینک مجال آن را می یافت ، تا در یک پروسه ی کاملا متکی بر بداهه سازی ، به تنظیم و انتشار عناصر تصویری در سطح بوم نقاشی بپردازد . بهره گیری او از مضامین مبتنی بر فرهنگ شفاهی ، امکان تحقق ذهن خلاق و آفرینش گر او را در سمت و سوی ذهنیت مخاطب فراهم می کرد .  مضامین همواره در ذهن وخیال نقاش ، حضورمند بوده و بسته به موقعیت های مناسب و درخور ، شأن نزول می یافت . هنرمند از این منظر چشم اندازی را برای خود انتخاب می کرد ، تا بتواند از دریچه ی آن ، "خود وقف شده اش" را به نظاره بنشیند .

در نقاشی های قهوه خانه ای ، هم نوایی پرده خوان با تصاویر منقوش در پرده ، دو رکن جدایی نا پذیر از هم بود و هر کدام بدون دیگری ، ناقص محسوب می شد . پرده خوان با شگردهای خاص خود ، در رمز گشایی پلان های مختلف تصویری و در زمان مقتضی ، به بیننده کمک می کرد . شاید نام گذاری نقاشی های پرده ای ، برای این جریان ، از این جهت بی ربط نباشد که  اصولا این نقاشی ها بدون حضور پرده خوان ، کارکرد اصلی خود را از دست می داد . در این بین باید مخاطب را هم اضافه نمود ، که بدون او هم ، فرایند اصلی اساسا محقق نمی شد . به بیان دیگر ، نقاشی قهوه خانه ای را باید یک هنر دیداری - شنیداری فرض نمود ، که تنها در شکل اجرایی و به مدد پرده خوان و تماشاگر ، می توانست ، موجودیت واقعی خود را بروز دهد . در غیر این صورت ، تنها صورت تزیینی و دکوراتیو ( توریست پسند ) ، پیدا می کرد . ذکر این نکته هم می تواند مهم باشد که نقاشی های شکل گرفته ، بر بدنه ی بقاع متبرکه و یا دیواره ی     قهوه خانه ها ، به جهت عملکرد و حتی ماهیت متفاوتی که با نقاشی های پرده ای دارند ، باید در حوزه ی خاص خود تعریف گردند . لذا برای تحلیل جایگاه و عملکرد بصری آنها ، در مسیری متفاوت با نقاشی قهوه خانه ای ( پرده ای ) ،  می توان به معادل های غیر ایرانی آن ، نظیر شمایل های روسی و پاره ای نقاشی های شکل گرفته در کلیساهای مسیحی در قرون وسطی و یا دوره بیزانس ، مراجعه نمود . در هر صورت به نظر می رسد ، یکی دانستن این دو شیوه ی    نقاشی ، صرفا به جهت اینکه نقاشانی از یک سنخ و با یک شیوه ی هماهنگ ، ترسیم آنها را بر عهده داشتند ، اشتباه باشد .

نقاشی قهوه خانه ای ، علیرغم موفقیتی که در جلب مخاطب عام ( شهری _ روستایی )  برای خود کسب نموده بود ، نتوانست در تعامل  با جریانات نقاشی موازی با خود ، موفقیتی داشته باشد . دو جریان شاخص موازی با آنها ،  نگارگران جدید و طبیعت سازان (  پیروان کمال الملک ) بودند . ذکر مطلبی از حبیب الله ابهری ، یکی از شاگردان کمال الملک ، که در 1307 . ش  (اوت 1928 م ) آن را به نگارش در آورده ، می تواند معرف نوع  نگاه و تلقی  قائلین به مکتب کمال الملک ، نسبت به نقاشی های قهوه خانه ای باشد . او ضمن توصیف جامع در خصوص مهارت و دقت کمال الملک ، در باز نمایی و ثبت جزئیات در تابلو موزه برلیان ، می گوید :

اگر کسی عشق نقاشی داشته باشد ، نه مثل مردم عادی که تابلوی صحرای کربلا یا روز محشر را به صد قسم این تابلوها ترجیح می دهند ، در جلوی این تابلو ( تابلوی موزه برلیان )  بایستد و به کنه و نکات آن پی ببرد ، مدهوش می شود ، گذشته از این که این تابلو ، قدرت قلم این آرتیست را می رساند ، منتهای صبر و حوصله اش را که طبیعت به کسی عطا می کند ، می رساند( 2- مقاله ی فوق در سال 1343 ﻫ ش ، در مجله ی سخن به چاپ رسیده بود)

لازم به ذکر می باشد که ترسیم تابلویی که مرحوم ابهری ، وصف آن را می کرد ، مدتها ( به قولی شش سال) به طول انجامیده بود ! البته این تخاصم و بی توجهی دو طرفه بود ، کما اینکه قوللر آقاسی ، در خصوص عدم تمایلش به طبیعت ساز ی می گوید.

ما از همان اول از طبیعت سازی پرهیز کردیم ، کتابی که نخوانده بودیم ! دنیا را هم که نگشته بودیم ! مداحی نوحه خوانده بود ، آقایی منبر رفته بود ، نقالی شاهنامه نقل کرده بود ، ما هم چیزهایی در خیال مان پروردیم و جرات کردیم و نقش این خیال را آشکار ساختیم . اگر ما طبیعت سازی می کردیم ، اگر اصول را رعایت می کردیم ، که جایمان در قهوه خانه نبود . نقاش مردم که نمی شدیم .

قوللر آقاسی ( نفر سمت چپ در عکس ) از نقاشان قهوه خانه ای ، با اثری از وی .

نقاش قهوه خانه ای ، در مواجهه با نگار گر ، می توانست مشترکات بیشتری را به نسبت نقاش مکتب کمال الملک ، مشاهده کند . هر دو گروه به اصطلاح خیالی نگار بودند و طبیعت سازی هم نمی کردند . اما ظاهراً نگارگرها چندان اهل قهوه خانه نشینی و معاشرت در آنجا نبودند ! آنها از ضعف مفرط در ابداع و خلاقیت، رنج می بردند و تلاش های نوآوران آنها ، خصوصا حسین بهزاد ، چندان ثمری نداشت . ظرف زمانی ، دیگر مجال عرض اندام را به چنین گرایشاتی نمی داد ، همان گونه که این مجال ، بعد ها با شیوع گسترده رسانه های گفتاری ( رادیو ) و دیداری ( تلویزیون ) ، در اواخر دهه ی 1340 . ش ،  به نقاشی قهوه خانه ای هم داده نشد .

فرجام نقاشی قهوه خانه ای ، بسیار تاسف بار بود ، چرا که معادل و جایگزین مناسب و درخوری پیدا نکرد . این شیوه دردهه ی پنجاه شمسی به شکلی توریست مآبانه ، احیاء و مورد توجه قرار گرفت و حتی در بورس خرید و فروش آثار هنری ، جایگاه خوبی هم برای خود دست پا نمود ! این در شرایطی بود که حدود یک دهه از مرگ دو شخصیت اصلی این جریان ، یعنی "حسین قوللر آقاسی" ( فوت : 1345 . ش ) و " محمد مدبر" ( فوت : 1346    . ش) گذشته بود . بعد ها این شیوه نقاشی ، در همان مسیری قرار گرفت که نگار گری جدید ، حدود نیم قرن پیش تر ، در آن پا گذاشته بود .

مسعود عربشاهی ، از نقاشان نو گرای ایران ( نسل دوم ) نظر خود را در خصوص      نقاشی های قهوه خانه ای ، این گونه بیان می دارد : « برای نقاشی قهوه خانه ارج و قرب بسیاری    قائلم ، زیرا آدم هایی که این کار را کردند ، افراد صالح و سالمی بودند ، اما هیچ وقت برای این افراد ارجی قایل نشدند و هیچ نوع برداشت ذهنی از کار آنها نکردند . تمام آفرینش و خلاقیت این افراد بدون کمک دیگران شکل گرفت . البته با معذرت ، در خودشان هم حل شدند ، یعنی کسی مروج این نوع نقاشی نبود . این آدمها با صداقت و صمیمیت بسیار کار کردند و زحمت بسیار کشیدند ، اما به نظر من این کار در زمان ما نمی تواند تداوم داشته باشد ، برای اینکه به بن بست رسیده . . . مگر کسانی که این کار را ادامه می دهند ، روش کارشان را متحول کنند .( میز گرد با جلال ستاری ، مسعود عربشاهی و . . . ، هنر و مردم ، سال اول ، شماره 2 و 3 ، مرداد و اسفند 1382 ، ص 55)

به بیان دیگر ، شاید بتوان یکی از دلایل اصلی گسست نقاشی های قهوه خانه ای را ، نبود خصلت اصیل هنری ، در مقام ابداع و نوآوری ( تحلیل گر و بهینه ساز ) دانست . این نقاشی ها ، در مواجهه با اولین موج مهاجم ( رادیو و تلویزیون ) و متعاقب آن ، با از دست دادن بخشی از مخاطبان پرشور ، از هم پاشیده شد . تغییر قالب به جهت بافت سنت زده  و غیر قابل انعطاف امکان پذیر نبود . وابستگی شدید به مخاطب ، آن هم مخاطبی که بسیار کند حرکت می کرد ، شرایط آزمون و خطا و کسب شانس ابداع و نو آوری را از نقاشان قهوه خانه ای ، در گذشته کاملا سلب کرده بودناچار به تکرار پرداختند ) . لذا تنها سرمایه ای که می توانستند ، حقیقتا به آن تکیه کنند ،  بی شائبه بودن و صداقت در بیان هنری بود ، که البته   آن هم در دوران فروپاشی ، چندان خریدار نداشت.







30 تیر 1392